وقتي بابا رفت ديدن بابا پمپاژ شده بود داشت زير يه مگس ميومد خونه ماشین بابا اطاعت نکرد، عابران پیاده زیر چرخ ها بالا می رفتند. پدر جاروب شد.. یک پلیس آمد و سیگار به بابا داد و باگل را برد. و در خانه، مامان گرما را به بابا داد.